دلنوشت

ساخت وبلاگ
من نمی دونم این آدم چه تاثیری روی ‌من داره این بار دومه که حالم بد میشه از استرس واکنشش دفعه پیش که ماه ها ازش میکذره ۳ روز تپش قلب شدید داشتم امشبم که تو یه لحظه کل وجودم ریخت بهم ۱ آلپرازلام و ا زولپیدم انداختم بالا الان فقط امیدوارم سریع خوابم ببره تموم شه بره ..اینهمه بدون هیچ اتفاق بزرگی I'm not made for thisWhat the hell is happening to me I wasn't like thisthis is toxicnope It is the last time I'm going through this shit تا همین جا برای صاف و ساده بودن بسه تو این دنیا The rest gonna be all games دلنوشت...
ما را در سایت دلنوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avina7o بازدید : 69 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1402 ساعت: 13:50

-کتابای مودب پور و خوندی؟؟+ آره -خیلی قشنگن.. ولی همشون یه کانسپت ثابت دارن.. دوتا دوست یکی شوخ و شیطون یکی آروم.. عاشق میشن.. بهم نمی رسن تهشم یکی می میره.. این کانسپت ثابت بودنش شده زندگی من.. همون تکرار.. اولین بار که داستان شروع شد اون نرسیدنه که پیش اومد خیلی درد و غصه داشت.. داستان دوم که شروع شد دوباره اولش قشنگ بود گفتم نکنه دوباره همون شه ولی ته دلم انگار امیدوار بودم مثل وقتی که دومین کتاب از مودب پور و بخونی بگی شاید این کتاب مثل قبلیه نیست.. ولی همون بود.. دوباره غصه داشت ولی کمتر چون انتظارشو داشتم.. بعد بار سوم گفتم داستان و می خونم چون قشنگه :) ولی دیگه جدی نمی گیرم چون دیگه می دونم کانسپتش چیه! اینجا میشه که اون وسطای داستان همون جا دیگه ادامه نمیدم چون تهشو می دونم نمی ذارم به قسمت غمناک داستان برسه تو همون چپتر که حال همه خوبه کتاب و می بندم.! دلنوشت...
ما را در سایت دلنوشت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avina7o بازدید : 65 تاريخ : جمعه 1 ارديبهشت 1402 ساعت: 6:54